در لحظهای که قهرمان، تشک را ترک میکرد، جهانی از احساسات به جوش آمد. آغوش گرمی که به سوی رقیب هموطن گشوده شد، نشان از روح بزرگ و پهلوانی او داشت. آغوشی که در آن، رقابت جای خود را به برادری داد.
وقتی قهرمان، مربیاش را در آغوش کشید، گویی کودکی خود را در آغوش گرفته بود. کودکی که با رویاهای بزرگ و تلاشهای شبانهروزی، به این جایگاه والا رسیده بود.
سپس، با تواضع همیشگی، به تشویقهای بیکران تماشاگران پاسخ داد. سر تعظیم فرو برد و کفشهایش را درآورد. گویی در آن لحظه، نه تنها با تشک، بلکه با تمام خاطرات شیرین و تلخ دوران قهرمانیاش خداحافظی میکرد.
در آن لحظه، چشمانمان خیس شد و قلبمان به تپش افتاد. گویی در زیر پای او، نوستالژیای جاری بود که از عمق تاریخ کشتی میآمد. سکوها منفجر شد، کوبا به وجد آمد و جهانی آهی کشید.
در آن لحظه، قهرمان ما، دو دستش را به سوی آسمان بلند کرد. گویی به دنبال پیکر جاودانه پدر فقیدش میگشت. پدری که همیشه الگوی او بود و در تمام لحظات زندگیاش همراهش بود.
شاید او در آن لحظه متوجه نبود، اما با آن حرکت، نام خود را برای همیشه در تاریخ ورزش ثبت کرد. او نه تنها یک قهرمان، بلکه یک اسطوره شد. اسطورهای که الهامبخش نسلهای آینده خواهد بود.
جدیدترین اخبار ورزشی را در باشگاه خبری ورزشکاران ایران مطالعه نمایید